خاطرات دخترم جانان

بدون عنوان

1392/12/19 1:55
نویسنده : بهار
106 بازدید
اشتراک گذاری

می دونی ؟
همیشه تو رویاهام تصور میکنم وقتی بزرگ بشی به معنای واقعی با وقار و متین مثل یه دختر اصیل شرقی خواهی بود .با اینکه نصف عمرم صرف خوندنو شنیدن حرف روان شناسا شده و میدونم که هر آدمی باید رویای خودشو داشته باشه نه اطرافیانشو اما چه میشه کرد که یکی از رویاپرداز ترین مامانای دنیا مامان شماست . تو رو تصور میکنم در حال نواختن سه تار و سنتور با یه لبخند عمیقا آرامبخش لبخند
تو رو تصور میکنم کنار خودم و مجید که به کوه های کلیمانجارو تو تانزانیا رفتیم و تو مجید منو به خاطر نفس کم آوردنم دست می ندازین .جانان خوش به حالت که مجید پدرته یه روزی حتما حرفمو از ته دل تایید میکنی ما برای داشتن تو 5 ساله که منتظریم چه شباکه با اشک بالشم خیس نشد از اینکه مبادا تا آخر عمر تنها بمونیم و امسال بعد این همه سال دوا و دکتر تو اینجایی تو شکم من .حس شنیدن ضربان قلبت برای چند ثانیه رو با هیچ حسی نمیتونم مقایسه کنم . ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)